ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر سینه ی خود می فشارم زانوی غم را
وقتی که بی تو باز می بینم محرم را
صاحب عزا با دست های خویش کوبیدی
بر روی دیوار کدامین خانه پرچم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر سینه ی خود می فشارم زانوی غم را
وقتی که بی تو باز می بینم محرم را
صاحب عزا با دست های خویش کوبیدی
بر روی دیوار کدامین خانه پرچم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوشنبه ای که غروبش طلوع ماتم بود
اگر غلط نکنم اول محرّم بود
بنا به نص روایت بلای کرب و بلا
عظیم بود و بلای مدینه اعظم بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بیا ای دلیل دعای همه
و مقصود آقا بیای همه
جدا هستی از ما و همراه ما
غریب همه آشنای همه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای حجره ات غریب ترین جای این جهان
در قتلگاهت .... آه ... کسی نیست روضه خوان
جز مادری جوان که ز جان آه می کشد
هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای روزهای تار ! ای شب های دور از ماه
ای بیقراری های دائم با دلم همراه
ای بغض هایی که می آیید از سفر ناگاه
باری اگر شوق سفر دارید بسم الله
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای امید نا امیدان سرای روزگار
ساحلی امن است آغوشت برای روزگار
در میان آشنایان هم غریب افتاده ای
نیستی و در نمی آید صدای روزگار
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر
پریشان است احوال من از حالی پریشان تر
مزار جانشینان نبی را بی نشان کردند
و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خورشید پشت ابر ! نشانی به ما بده
ای ماه ! مژده ی رمضانی به ما بده
مثل نسیم صبح از این جا گذر کن و
باد صبای مشک فشانی به ما بده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خاموش ، بشنوید طنین نوای عشق
گویا ز بام عرش رسیده صدای عشق
در ازدحام نور کسی جلوه کرده که
سر داده جن و انس و ملائک به پای عشق
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پر بسته بود ... وقت پریدن توان نداشت
مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت
خو کرده بود با غم زندان خود ولی
دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قلم به دست گرفتم که با خدا باشم
قلم به دست گرفتم که از شما باشم
قلم به دست گرفتم که از تو بنویسم
و با ثنای تو هم دوش انبیا باشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بیا که دست زمین را به آسمان بدهی
به جسم مرده ی این روزگار جان بدهی
دوباره جمعه ای آمد که باز بی تو گذشت
بگو ز مأذنه ی کعبه کِی اذان بدهی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی
سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی
به هوات تازه کنم نفس ، به سرات آیم از این قفس
برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مومنون آیههای قرآنند
گاه مقداد و گاه سلمانند
از عرب تا عجم مسلمانند
همه فرزندهای بارانند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلم گرفته از این جمعه های تکراری
که بی حضورِ تو هر هفته می شود جاری
چقدر جاده وصلت ترک ترک شده است
سحابِ رحمتِ حق کِی دوباره می باری؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای همسفر قرار تو باور نکردنی است!
من، اربعین، کنار تو ، باور نکردنی است!
با نیمه جان مانده خودم را رسانده ام
اینجا، سر مزار تو، باور نکردنی است!