ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بیا که دست زمین را به آسمان بدهی
به جسم مرده ی این روزگار جان بدهی
دوباره جمعه ای آمد که باز بی تو گذشت
بگو ز مأذنه ی کعبه کِی اذان بدهی
بیا که خُلق علی را و خوی زهرا را
نشان به مردم دنیا به این جهان بدهی
ببین که دست دل از دامن تو کوتاه است
بیا که دامن خود را به دستمان بدهی
همیشه تشنه ی لطف و گرسنه ی مِهریم
نگاه کن که به ما باز آب و نان بدهی
اگر چه پیش تو بد قول و بد حساب شدیم
برای جبران کاش باز هم زمان بدهی
زبان ذکر نداریم ما خودت باید
برای بردن نامت به ما زبان بدهی