ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آخر سال است و بی جیره مواجب مانده ایم
باز هم در کار خود از هر جوانب مانده ایم
هر چقدری که صلاح ماست آن را لطف کن
دست خالی در پی لطفی مناسب مانده ایم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آخر سال است و بی جیره مواجب مانده ایم
باز هم در کار خود از هر جوانب مانده ایم
هر چقدری که صلاح ماست آن را لطف کن
دست خالی در پی لطفی مناسب مانده ایم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بخوان دعای فرج را که یار می آید
نسیم رحمت پروردگار می آید
بخوان دعای فرج را که ماه منتظران
چو مهر از افق انتظار می آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گریه ی عاشقان بی اثر نیست
مهدی از حال ما بی خبر نیست
بی تجلاّی خورشید رویش
روشنی در نگاه بشر نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل مرده ام ز خاک درت زنده می شوم
با مِهر تو چو مهر ، فروزنده می شوم
چون در حریم خویش مرا راه می دهی
از جرم خویش و لطف تو شرمنده می شوم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خبری می رسد از راه خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
طبق آیات و روایات رسیده ای قوم !
جمعه ی آمدن او به نظر نزدیک است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دست های خالی از ما و عطایش با شما
آمدن تا سفره با ما و سخایش با شما
عاشق و معشوق هر کس کار خود را می کند
شاعری کردن ز ما ، زلف رهایش با شما
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حال ما دنیا نشینان بی تو اصلاً خوب نیست
بی تو در دنیای ما جز فتنه و آشوب نیست
باغ های این حوالی را همه سرما زده
دور از خورشید هرگز حاصلی مرغوب نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می رسد آنکه به دستش گره ها وا شدنی است
آنکه با آمدنش نـور هویـدا شدنی است
غم مخور ای دل سرگشته سحر نزدیک است
شب ظلمــانی این بادیه فردا شدنی است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از فراقت چشم هایم غرق باران می شود
عاشق هجران کشیده زود گریان می شود
درد غفلت یک طرف ، درد جدایی یک طرف
مشکلاتم یک به یک دارد فراوان می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دردم مداوا میکنی مثل همیشه
عقده ز دل وا میکنی مثل همیشه
آیینه زیبا می شود با یک نگاهت
دل را تو شیدا میکنی مثل همیشه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این دل آلوده ام دلبر نمی خواهد مگر؟!
حضرت صاحب زمان نوکر نمی خواهد مگر؟!
بال پرواز مرا سوزاند نارِ معصیت
مرغِ دل تا بامِ دلبر، پر نمی خواهد مگر؟!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گل شده پژمرده و گلزار می خواند تو را
باغبان با ناله های زار می خواند تو را
در میان انبیا از اولین تا آخرین
بیشتر پیغمبر مختار می خواند تو را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در انتظار طلعت صبح وصال تو
دل می طپد به شوق طلوع جمال تو
با غفلتی که هست همیشه ز سوی ما
اصلاً نکردهایم مراعاتِ حال تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حال ما بی تو شبیه است به باران بودن
می خورد از جهتی هم به بیابان بودن
مثل باران ز غم یار فقط باریدن
چون بیابان نفس افتاده و بی جان بودن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آقا قسم به جان شما خوب می شوم
باور کن آخرش به خدا خوب می شوم
حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش
با یک نگاه لطف شما خوب می شوم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بیا که دست زمین را به آسمان بدهی
به جسم مرده ی این روزگار جان بدهی
دوباره جمعه ای آمد که باز بی تو گذشت
بگو ز مأذنه ی کعبه کِی اذان بدهی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر چه تو طبیبی و دوا درست می کنی
کمی برای خیر ما بلا درست می کنی
از این طرف همیشه بارها خراب می کنم
از آن طرف همیشه بارها درست می کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این چنین بر دلم افتاد به امّید خدا
غم نخور می رسد امداد به امّید خدا
چه قدَر عقده در این سینه ی ما جمع شده
عقده ها می شود آزاد به امّید خدا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گرچه پیش از خواهش سائل عنایت می کند
گوشه چشمی هم کند آقا ، کفایت می کند
این گدا چیزی به غیر از اشک تقدیمش نکرد
شاه امّا باز لطف بی نهایت می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این جمعه نیز سینه زنت گریه می کند
از غصه ی نیامدنت گریه می کند
دارد زمین کرب و بلا از فراق تو
در پیش جد بی کفنت گریه می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقت است که از چهره ی خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شب های جدایی»
اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران
«چون عودم و از سوختنم نیست رهایی»
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رهین منّت یارم کسی چه می داند
من اهلِ شهر نگارم کسی چه می داند
به شوق جلوه ی ساقی ، به میکده سوگند
همیشه مست و خمارم کسی چه می داند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حاجتی دارم روا کن التماست میکنم
زحمتی دارم دعا کن التماست میکنم
می روی سوی منا همراه از ما بهتران
نام من را هم صدا کن التماست میکنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دور از دوست ، عبادات چه سودی دارد ؟
کثرت ذکر و مناجات چه سودی دارد ؟
نخل بی بار به گلزار چه لطفی دارد ؟
بی ثمر ، دوری از آفات چه سودی دارد ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر چند غرق مشکلیم اما به زودی
می آید آن حلال مشکل ها به زودی
پیداست پشت ابر غیبت روی خورشید
پس می شود روشن دو چشم ما به زودی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آقا سلام ! سوز و نوایی به ما بده
هر صبح و شام حال بکایی به ما بده
دل تنگ دیدن تو شدیم ایّها الغریب!
آغوش خویش وا کن و جایی به ما بده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را
به وصالت نرسیدیم و ندیدیم تو را
روزی ما فقرا شربت وصل تو نبود
زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را