ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آخر سال است و بی جیره مواجب مانده ایم
باز هم در کار خود از هر جوانب مانده ایم
هر چقدری که صلاح ماست آن را لطف کن
دست خالی در پی لطفی مناسب مانده ایم
غالبا با گریه ما احساس سیری میکنیم
چند وقتی می شود بی قوت غالب مانده ایم
پای ما امسال هم در خیمه ی تو وا نشد
عذر می خواهیم اگر جزو اجانب مانده ایم
تو تماما سیزده قرن است حاضر مانده ای
ما تماما سیزده قرن است غایب مانده ایم
روز و شب بازار در بازار دنیا می خریم
جای تو درگیر عید و این مطالب مانده ایم
لطف مستاجر شدن دیدار صاحبخانه است
آه ما محروم از دیدار صاحب مانده ایم
چه بهاری مانده وقتی مادر ما را زدند
پا به پای تو به سوگ این مصائب مانده ایم
تا قباله پاره شد بند دل ما پاره شد
تا به الان در غم سیلی غاصب مانده ایم
این سه ماهه دم به دم دلواپسش هستیم ما
در کنار بستر مادر مراقب مانده ایم