ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فکری برای وضع بد این گدا کنید
باشد قبول من بدم اما دعا کنید
هر کار می کنم دلم احیا نمیشود
قرآن به نیت من بیچاره وا کنید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فکری برای وضع بد این گدا کنید
باشد قبول من بدم اما دعا کنید
هر کار می کنم دلم احیا نمیشود
قرآن به نیت من بیچاره وا کنید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بدون عشق دلسردم ، کمی آقا نگاهم کن
سرا پا غصه و دردم ، کمی آقا نگاهم کن
درختی بی ثمر هستم ، برایت دردسر هستم
خزانم ... شاخه ای زردم ، کمی آقا نگاهم کن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گناه ، پشت گناه و گناه ، پشت گناه
چه توبه ای ؟! که فقط هست آه ، پشت گناه
جوانی است زمان رسیدن به خدا
جوانی ام همه اش شد تباه ، پشت گناه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جز رحمت چشمان تو ، دنیا چه می خواهد
تشنه به غیر آب ، از دریا چه می خواهد
حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات ، این قوم از موسی چه می خواهد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این جمعه هم ای وای گذشت و نگرانم
تا هفته ی دیگر به امید تو بمانم
هر ناله ی یابن الحسنم نامه ی دردی است
تا کی به هوای تو کبوتر بپرانم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلم گرفته حاجت مرا روا نمی کنی ؟
در این دل شکسته ام برو بیا نمی کنی ؟
بهار آمده ولی خزان تر از خزان شدم
حقیقت بهارها نظر به ما نمی کنی ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پای دعایم با گنه زنجیر گشته
" آقا بیا " هایم چه بی تاثیر گشته
من خواب دیدم ماه پشت ابر مانده
خوابم به هجر روی تو تعبیر گشته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روزی ام را روزگارم تا که آجر می کند
ظرف خالی مرا صاحب زمان پر می کند
من کمی سختی که می بینم شکایت می کنم
آدم عاقل ولی اول تفکّر می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به جز از باغ حسنت گل نچیدم گل نمی چینم
رخت را بس که می بینم گمان کردم نمی بینم
سزد در هر نفس گردم هزاران بار قربانت
به امیدی که یک بار از کرم آیی به بالینم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حیف از تو که گل باشی و من خار تو باشم
بگذار که از دور گرفتار تو باشم
من مایه ندارم که خریدار تو گردم
باشد که گدای سر بازار تو باشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از نفس صبح عید ، می شنوم بوی تو
در گل لبخند گل ، می نگرم روی تو
پای به هر جا نهی روی به هر سو کنی
دیده کنم خاک پا روی نهم سوی تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلم دوباره خبر می دهد ظهور تو را
بدون فاصله حس می کنم حضور تو را
به من مگو که نرفته چگونه باز آید
مسیر جاده خبر می دهد عبور تو را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برای شعله کشیدن شراره لازم نیست
برای روی تو دیدن نظاره لازم نیست
بیا به بال دعا پر کشیم تا کویش
که بهر دیدن او راه چاره لازم نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مانند یک ابر بهاری یابن الزهرا
حال و هوای گریه داری یابن الزهرا
این روزها خیلی دلت را غم گرفته
دلخسته از این روزگاری یابن الزهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آخر سال است و بی جیره مواجب مانده ایم
باز هم در کار خود از هر جوانب مانده ایم
هر چقدری که صلاح ماست آن را لطف کن
دست خالی در پی لطفی مناسب مانده ایم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نظر نما که گرفتاری ام زیاد شده
ز دست تو طلب یاری ام زیاد شده
چقدر واسطه گشتی خدا مرا بخشید
ببخش توبه ی تکراری ام زیاد شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تقصیر ماست غیبت طولانی شما
بغض گلو گرفته ی پنهانی شما
بر شوره زار معصیتم گریه می کنی
جانم فدای دیده ی بارانی شما
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دست های خالی از ما و عطایش با شما
آمدن تا سفره با ما و سخایش با شما
عاشق و معشوق هر کس کار خود را می کند
شاعری کردن ز ما ، زلف رهایش با شما
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حال ما دنیا نشینان بی تو اصلاً خوب نیست
بی تو در دنیای ما جز فتنه و آشوب نیست
باغ های این حوالی را همه سرما زده
دور از خورشید هرگز حاصلی مرغوب نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از فراقت چشم هایم غرق باران می شود
عاشق هجران کشیده زود گریان می شود
درد غفلت یک طرف ، درد جدایی یک طرف
مشکلاتم یک به یک دارد فراوان می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دردم مداوا میکنی مثل همیشه
عقده ز دل وا میکنی مثل همیشه
آیینه زیبا می شود با یک نگاهت
دل را تو شیدا میکنی مثل همیشه