ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مانند یک ابر بهاری یابن الزهرا
حال و هوای گریه داری یابن الزهرا
این روزها خیلی دلت را غم گرفته
دلخسته از این روزگاری یابن الزهرا
با واژه ی «مادر» شود آهت کشیده
در لا به لای اشک و زاری یابن الزهرا
«ای وای مادر» های تو می گوید آقا
خیلی برایش بی قراری یابن الزهرا
آقا مگر من مرده ام که مثل حیدر
سر را به زانو می گذاری یابن الزهرا
آقا ! تنم ، جانم ، همه چیزم فدایت
آماده ام بر جان نثاری یابن الزهرا
گریه مکن که طفل اشک بی قرارم
با گریه ات گردیده جاری یابن الزهرا
جز اشک دیده مرهم دیگر ندارم
با عرض پوزش از «نداری» یابن الزهرا
از این که هستم دوستدار مادر تو
حتماً مرا تو دوست داری یابن الزهرا
تا این که باشم زائر قامت خمیده
دنبال یک سنگ مزاری یابن الزهرا
«زهرا» به «زهراها» شده تبدیل... یعنی :
در کوچه شد آیینه کاری یابن الزهرا