ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فکری برای وضع بد این گدا کنید
باشد قبول من بدم اما دعا کنید
هر کار می کنم دلم احیا نمیشود
قرآن به نیت من بیچاره وا کنید
بی دردی است دردِ من در به در شده
بر درد عشق جان مرا مبتلا کنید
برگشتهام به سوی شما ایها العزیز
در خیمهگاه خویش مرا نیز جا کنید
بی التفاتِ دوست تقلا چه فایده ؟
قدری به دست و پا زدنم اعتنا کنید
در پشت خانه ی تو نشستن مرا بس است
اصلا که گفته حاجت من را روا کنید ؟!
یابن الحسن به حرمت شاه نجف مرا
آمادهی ورود به ماه خدا کنید
لطفی کنید ، با همه ی رو سیاهی ام
در راه زینبیه سرم را جدا کنید
عمری ست بنده ی سر کوی رقیه ام
اهل زمانه کفر مرا بر ملا کنید
بابایم آمده ز سفر یاری ام کنید
اهل خرابه نافله ها را رها کنید
تا که نفهمد او سر گیسوی من چه شد
یک مقنعه برای سرم دست و پا کنید
این پهلوی شکسته مرا زجر می دهد
قدری کمک کنید مرا جا به جا کنید