ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل مرده ام ز خاک درت زنده می شوم
با مِهر تو چو مهر ، فروزنده می شوم
چون در حریم خویش مرا راه می دهی
از جرم خویش و لطف تو شرمنده می شوم
در موج گریه گر تو به اشکم نگه کنی
سر تا قدم چو باغ گل از خنده می شوم
از کثرت عطای تو سر می کشم ز عرش
وز خجلت گناه سرافکنده می شوم
خاک تواَم اگر چه برآرم سر از سپهر
بالله قسم به پای تو پاینده می شوم
سر تا به پا گناهم و با دوستی تو
مرهون لطف خالق بخشنده می شوم
با آن که غرق ظلمتم از کثرت گناه
تا بنده می شوم به تو ، تابنده می شوم
هیچم ولی وصال تواَم می دهد وجود
آن قطره ام که بحر خروشنده می شوم
کام هلاکت است به هر سو که رو کنم
تنها به درگه تو پناهنده می شوم
من «میثمم» که مرگ و حیاتم بدست توست
در قبر هم به دوستی اَت زنده می شوم