ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گل شده پژمرده و گلزار می خواند تو را
باغبان با ناله های زار می خواند تو را
در میان انبیا از اولین تا آخرین
بیشتر پیغمبر مختار می خواند تو را
شیر حق ، شب تا سحر در خانه ی بی فاطمه
فاطمه بین در و دیوار می خواند تو را
راس خونین حسین بن علی بالای نی
زینب کبری سر بازار می خواند تو را
کودکی خوابیده در ویرانه ی شام بلا
تا سحر با دیده ی بیدار می خواند تو را
در کنار نخل ها سر برده در آغوش چاه
اشک ریزان حیدر کرّار می خواند تو را
دست سقا اوفتاده در کنار علقمه
راس او بر نیزه ی اشرار می خواند تو را
کودک شش ماهه کرده حنجر خود را سپر
پیش تیر قاتل خونخوار می خواند تو را
خون پاکش ریخته از پنجه ی تکفیریان
شیعه هر روزی هزاران بار می خواند تو را
جوشد از حلقوم ، خون پاک حجر بن عدی
دست و پای میثم تمّار می خواند تو را
گرچه آلوده ست می داند جوابش می دهی
"میثم" دلسوخته بسیار می خواند تو را