ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر چه تو طبیبی و دوا درست می کنی
کمی برای خیر ما بلا درست می کنی
از این طرف همیشه بارها خراب می کنم
از آن طرف همیشه بارها درست می کنی
اگر چه من خجل شدم ، اگر چه سنگ دل شدم
تو از وجود سنگ هم طلا درست می کنی
من از گناه خسته ام ، از اشتباه خسته ام
به جان مادرت بگو مرا درست می کنی؟!
گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود
تو با کریمی خودت گدا درست می کنی
کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
تویی که از غریبه ، آشنا درست می کنی
اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی
از اول این خراب را چرا درست می کنی؟!
از این دلی که سال هاست بندگی نکرده است
فقط تویی که بنده ی خدا درست می کنی
تو یک غروب می رسی و گنبد بقیع را
شبیه گنبد امام رضا درست می کنی