خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لطیفیان» ثبت شده است

003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


شیرش حلال آنکه مرا خاک پاش کرد

نانش حلال آنکه مرا مبتلاش کرد

هر آنچه می دهد کرمش کم نمی شود

باید کریم بلکه کرم را گداش کرد

مسافر کربلا

012

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

 

هر که سر خدمت نگار ندارد

هر چه که هم باشد اعتبار ندارد

بحث سر دیدن کریمی یار است

ور نه گدا بودن افتخار ندارد

مسافر کربلا

010

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

 

نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد

تو آمدی و اُمیدی به عشق پیدا شد

تو آمدی و خبر آمد از سُرادق عرش

زمین برای همیشه پر از مسیحا شد

مسافر کربلا

013

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تنها امام سامره تنها چه می کنی ؟

در کاروان سرای گداها چه می کنی ؟

دارم برای رنگ تنت گریه می کنم

پایِ نفس نفس زدنت گریه می کنم

مسافر کربلا

011

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خشکی ام رفت و وصل دریا شد

سردی ام رفت و فصل گرما شد

فارغم از خودم خدار را شکر

آسمانی شدم خدا را شکر

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


همه ش براى خودت ، آبرو به ما ندهید

غذا زیادتر از جنبه ی گدا ندهید

به درد عشق رسیدن دو سوم قرب است

هزار درد که دادید ، پس دوا ندهید

مسافر کربلا

009

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


آن قدر عاشقیم که املا نمی شود

مستیِ ما که در قلمی جا نمی شود 

زلف مرا به پنجره های ضریح عشق

طوری گره زدند ، دگر وا نمی شود 

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


روی قبرم بنویسید که خواهر بودم

سال ها منتظر روی برادر بودم

روی قبرم بنویسید جدایی سخت است

این همه راه بیایم ، تو نیایی سخت است

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بى خانه زیر سایه ی دیوار خوش ترست

دیوانه بین کوچه و بازار خوش ترست

از هر چه بگذرم سخن یار خوش ترست

یعنى کلام حیدر کرار خوش ترست:

من عاشق محمدم و جار می زنم

مسافر کربلا

012

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند

خاک شما شدند و هوادارتان شدند 

زیباترین اهالی دنیای عشق هم

یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند 

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای حضرت معشوق ای لیلاترینم

من از همه پروانه ها شیدا ترینم

سنگ ملامت خورده ی عشق تو هستم

یعنی میان عاشقان رسواترینم

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


به احترام چشم هایت با دو پیمانه

سر می زنم هر روز میخانه به میخانه 

کافر نخوانیدم مسلمان همین دینم

من می روم مسجد ولى از راه بتخانه 

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در میان جمعم اما باز غربت می کشم

جرم من این است که بار محبت می کشم

من همین در کنج عزلت آخرش می بینمت

دودمان هجر را بعدش به عزلت می کشم

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود

شیر هم در پای چشمان تو آهو می شود 

نیست فرقی بین ربّ و عبدِ عین رب شده

گاه ذکرم یا رضا و گاه یا هو می شود

مسافر کربلا

007

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


لب نگار که باشد رطب حرام بود

زمان واجبمان مستحب حرام بود

فقیه نیستم اما به تجربه دیدم

بدون عشق ؛ مناجات شب حرام بود

مسافر کربلا

009

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


اگر چه تو طبیبی و دوا درست می کنی

کمی برای خیر ما بلا درست می کنی 

از این طرف همیشه بارها خراب می کنم

از آن طرف همیشه بارها درست می کنی 

مسافر کربلا

022

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


از دهِ آباد ما ویرانه می ماند به جا

آخرش از نام ما افسانه می ماند به جا

آن قدرها آمدند و آن قدرها می روند

سال هاى سال این میخانه می ماند به جا 

مسافر کربلا

015

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


غم تا غم یار است از غم خیر دیدیم 

از گریه و از آه و ماتم خیر دیدیم 

هر وقت دم دادیم تو بر ما دمیدی 

مابین دم دادن دمادم خیر دیدیم 

مسافر کربلا

017

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


غیر از غم معشوق در عالم خبرى نیست

جایی خبرى نیست که از غم خبرى نیست

پروانه پرش سوخت ولى آبرویش شد

ما هم دلمان سوخته ، این کم خبرى نیست 

مسافر کربلا

008

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


باور نمی کردم گذرها را ببندند

من را که می بینند درها را ببندند

خورشید بودم زیر نور ماه رفتم

جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در طریقت زحمت بسیارها باید کشید

تا تقرب منت جام بلا باید کشید

یار ما بد نیست از ما یک ملاقاتی کند

گه کریمان را به بالین گدا باید کشید

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


آسمان است و زمین دور سرش می گردد

آفتاب است و قمر خاک درش می گردد

این قد و قامت افتاده درخت طوبی است

این محاسن به خدا آبروی دین خداست

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما