ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
حال ما بی تو شبیه است به باران بودن
می خورد از جهتی هم به بیابان بودن
مثل باران ز غم یار فقط باریدن
چون بیابان نفس افتاده و بی جان بودن
هرکس از غیبت طولانی تو سهمی برد
سهم ما نیز شد از هجر پریشان بودن
مدتی می شود از فیض بکاء محرومم
چشم آلوده کجا لذت گریان بودن
بی تو قرآن به روی طاقچه ها خاکی شد
شرمساریم از این گونه مسلمان بودن
بدم اما نروم جز در تو جای دگر
مزه دارد به سر خوان کریمان بود ن
تو طبیب دل بیمار منی آقا جان
با تو ننگ است پی دارو و درمان بودن
مرد و مردانه به دیدار خطرها رفتیم
نمی آید به گدای تو هراسان بودن
هرکجا نام حسین است می آید یوسف
پس چرا در پی تو راهی کنعان بودن؟
تو بیا روضه بخوان گریه به پایش با ما
جان سپردن ز غم کرببلایش با ما