ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما بی وجود لطف تو مذهب نداشتیم
در دین و علم این همه منصب نداشتیم
نورت اگر نبود به جز شب نداشتیم
ذکر حسین جان به روی لب نداشتیم
آری اگر که شیعه به پا هست و عاشق است
از فیض قال باقر و از قال صادق است
با گوشه ی نگاه تو زائر درست شد
با روضه خوانی تو شعائر درست شد
از ذوق توست این همه شاعر درست شد
از قطره ای ز علم تو جابر درست شد
هرکس بدون توست به محشر معطل است
توحید ما طفیلی درس مفضل است
درهای شهر علم به دست تو باز شد
اسلام پای مکتب تو سرفراز شد
از شرق و غرب با تو جهان بی نیاز شد
اصلی ترین وصیت تو بر نماز شد
در فکر شیعه بود همیشه دل شما
ماییم از اضافه ی آب و گل شما
شاگرد تو اگر چه که چندین هزار بود
از آن همه چقدر برای تو یار بود ؟
دردت یکی نبود ، غمت بیشمار بود
مثل علی همیشه به چشم تو خار بود
پس چاره ای به غیر صبوری نداشتی
بیش از سه چار شیعه تنوری نداشتی
خفاش های نمیه شب تار آمدند
تو در نماز ، در پی پیکار آمدند
مانند دزد از سر دیوار آمدند
اینگونه در مدینه همه بار آمدند
بر روی خاک از نفس افتاده می کشند
این ها ز زیر پای تو سجاده می کشند
در کوچه نیست پوشش و عمامه بر سرت
آتش گرفته است دری در برابرت
اما نبود پشت در خانه همسرت
پیچیده است ناله " ای وای مادر "ت
این حال و روز و صحنه برای تو آشناست
در کوچه پابرهنه ... برای تو آشناست
در کوچه دست بسته ... علی بود و فاطمه
تنها ، غریب ، خسته ... علی بود و فاطمه
در بین خون نشسته ... علی بود و فاطمه
با پهلویی شکسته ... علی بود و فاطمه
آن که فرشته بود پی هم نشینی اش
آمد به گوش ناله ی فضه خذینی اش
رحمی اگر چه هیچ به تو دشمنت نداشت
یا نیتی اگر چه به جز کشتنت نداشت
اما ز سنگ و نیزه نشانی تنت نداشت
اما طمع به غارت پیراهنت نداشت
یک دشت زخم داشت به روی بدن حسین
جان همه فدای تو ای بی کفن حسین !