ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق یک سینه ی پر از آه و یک دل بی قرار می خواهد
خواب راحت برای عاشق نیست عاشقی حال زار می خواهد
دیدن یار گرچه شیرین است نیست عاشق کسی که خودبین است
حرف عشاق واقعی این است هرچه میل نگار می خواهد
مدتی هست یادمان رفته پسری مانده از تبار علی
او که مثل حسن برای قیام بی سپاه است و یار می خواهد
یار هرکس به غیر او بودیم دل به هرکس به غیر او دادیم
چه کسی را عزیز تر از او دل از این روزگار می خواهد ؟
چند روزی به سمت آقاییم چند ماهی به سمت دنیاییم
بی تفاوت به این که جاده ی وصل قدمی استوار می خواهد
خوش به حال مدافعان حرم عشق را در عمل نشان دادند
تا بفهمیم یوسف زهرا عاشقی جان نثار می خواهد
شیعه تنهاست یا اباصالح با همان هیبت علی برگرد
گردن دشمنان آل الله گردش ذوالفقار می خواهد
گر بگویی بمیر، می میرم بین دستان توست تقدیرم
عبد بی دست و پا برابر تو کی ز خود اختیار می خواهد
منتقم ! جان مادرت زهرا بازگرد و بگو به آن دو نفر
زدن بانویی بدون پناه قلب تاریک و تار می خواهد