ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ظهر عاشورا به هنگام وداع
خواهری زیر گلو بوسید و بعد...
در هجوم سنگ و تیر و نیزه ها
شاه دین در خون خود غلتید و بعد...
قاتل آمد از ره و با ضربه ای
دور دستش گیسویی پیچید و بعد...
چند ضربه از قفا با خنجرش
بین گودالی سری ببرید و بعد ...
چکمه را برداشت از روی تنش
پیش چشم مادری خندید و بعد...
سر به دست قاتل و بر روی تل
چشم خیس خواهری می دید و بعد...
سر به روی نیزه رفت و آفتاب
غرق خون از روی نی تابید و بعد...
نیزه دارش با سر بر روی نی
پیش چشم کودکی رقصید و بعد...
بزم می بر پا شد و خصم پلید
خیزران را روی لب کوبید و بعد ...
پیش چشم دختران دست یزید
باده را بر روی سر پاشید و بعد ...
دختری در کنج ویران اشکبار
لب به لب های پدر خوابید و بعد ...
زین محن ها عالمی نالان بود
تا قیامت دیده ها گریان بود