ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عمری ست کشیدم به دلم بار غمت را
عمری ست کشیدم سر دوشم علمت را
عمری ست به دل نقش نمودم به خط اشک
ای خون خدا شعر خوش محتشمت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عمری ست کشیدم به دلم بار غمت را
عمری ست کشیدم سر دوشم علمت را
عمری ست به دل نقش نمودم به خط اشک
ای خون خدا شعر خوش محتشمت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ز بوی زلف تو یک عمر مست و مدهوشم
ز چشم خویش ز داغت همیشه می جوشم
اگر چه نیست نصیب دو دیده ام رویت
ولی خیال جمال تو می برد هوشم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ظهر عاشورا به هنگام وداع
خواهری زیر گلو بوسید و بعد...
در هجوم سنگ و تیر و نیزه ها
شاه دین در خون خود غلتید و بعد...