ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از دو گلدسته تا دو گلدسته سیصد و سیزده قدم با تو
من پر از رفت و آمدم هر روز در مسیری که می رسد تا تو
از مسیری که سمت صحرا خشک تا مسیری که سمت دریا خیس
چقدر خیره مانده سمت تو آب ، چقدر خیره ای به سقّا تو
قسمت این بود که مسافر ، نه ! قسمت این بود تا کبوتر ، نه !
شاید اصلا قرارمان این بود که به هر شکل ممکن ... اما تو
قسمتم را خودت ورق زده ای ، تک نوشت مرا نوشته ای و
قسمت این شد که بی سرت باشم مثل روزی که روی نی ها تو
ای زیارتگه خدا حرمت از عبادت هدف زیارت توست
لا اله به جز خدا - از من . از خدا - لا اله الا تو -
از دو بیتی گذشته کار دلم ، غزل آلوده ام نگاه تو را
هر کجا بنگرُم تو را بینُم ، گر به صحرا و گر به دریا تو
کودکم داشت قبل از این یک شب ، خواب می دید التماسش را
زیر لب کودکانه می گفتت : روی چشمام بزار پاهاتو
بوی سیب تو در هوا پیچید ، خواب در کودکم شکوفا شد
رفت و برگشت از دبستانت ، آمد و خواند : آب ، بابا ، تو
رعد و برقی نبود اما باز مشق شب های کودکان آب است
همه شب وقت گفتن املا پشت تصمیم خیس کبری تو
مرد با اسب ... نه عوض شده درس ، اسب بی مرد آمد از صحرا
چقدر جلوه کرده ای بی سر ، وسط سوژه های انشا تو