ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چه با وقار از آن ازدحام برمی گشت
نبرد تن به تنش شد تمام برمی گشت
عموی کوچک سادات ؛ حاجی عشق است
ز طوف صاحب بیت الحرام برمی گشت
دو تا حرم که در آغوش یکدگر بودند
امامزاده به دوش امام برمی گشت
چه می شد این که به او قدری آب می دادند
که طفلکی به حرم تشنه کام برمی گشت
سه شعبه آمد و بخت رباب برگرداند
پدر خجل شده سمت خیام برمی گشت
دوباره یک دو قدم سوی معرکه می رفت
دوباره سوی حرم یک دو گام برمی گشت
چه می شد این که دعای رباب را بخرند
که تیر آمده با احترام برمی گشت
سرش به سینه ی بابا ، تنش به زیر عبا
چه با وقار از آن ازدحام بر می گشت