ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشق است مرا که در عزایت رنگ بدنم سیاه باشد
از لطمه ی روضه ی غم تو عشق است تنم سیاه باشد
از بس که مرا همیشه مادر از کودکی ام سیاه پوشاند
پایان وصیتم نوشتم حتی کفنم سیاه باشد
من کیسه ای از گناه دارم در سینه دلی سیاه دارم
گفتی که بیا چه عیب دارد گر سینه زنم سیاه باشد
انگشتر تو بلای جان شد انگشت تو سهم ساربان شد
پس حق بده روی دست از این پس سنگ یمنم سیاه باشد
در روضه ی چوب خیزرانت از بس که گزیده ام لب از غم
دیگر چه تعجب است اگر من دور دهنم سیاه باشد …