ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تربتت خاکستر بی مایه را زر می کند
سنگ اسود را مثال در و گوهر می کند
حال ما خوب است ؛ اما پنج وعده در صلاه
حال ما را سجده بر خاک تو بهتر می کند
ای بنازم تربتت را ، که فقط یک دانه اش
کل جامهری مسجد را معطر می کند
ذره ای تربت به کام طفل ، آغاز حیات
روزی اش را تا دم مرگش مقرر می کند
اندکی از آن به کام یک مریض رو به موت
بهتر از کل اطبا ، کار محشر می کند
در میان قبر یک مقدار خاک مدفنت
چهره ی خاموش میّت را منور می کند
مستی از پابوس برمی گردد و بعد از سفر
تربتت را هدیه بر یک مست دیگر می کند
مست آن خاک جنون خیزم که در روز دهم
یک غلام رو سیه را شمس انور می کند
خاک پای تو کجا ! عاشق خودش را از ادب
خاک پای شوذب و نعمان و جعفر می کند
خاک صحنت دست هرکس می رسد بی اختیار
رو به قبله با سلامی دیده را تر می کند
با نظر بر تربت اعلی مال کربلا
بی هوا عاشق هوای شاه بی سر می کند