ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر که با زهراست احساس سخاوت می کند
مور این وادی سلیمان را ضیافت می کند
دست پخت فاطمه نان است و نانش جذبه است
هر که شد یکبار سائل کم کم عادت می کند
حضرت جبریل یک جلوه است ، ذاتاً وحی را
فاطمه تا قلب پیغمبر هدایت می کند
فرشیان ... نه عرشیان هم رو به او می ایستند
در میان خانه اش وقتی عبادت می کند
مرتضی بر فاطمه یا فاطمه بر مرتضی
کیست که بر دیگری دارد امامت می کند
هر چه مولا مدح خود را کرد مدح فاطمه است
آینه از شأن همتایش حکایت می کند
روز محشر که بیاید کار دست فاطمه است
مرتضی می ایستد ، زهرا قیامت می کند
رشته ای از چادرش هم دست ما باشد بس است
رشته ای از چادرش ؟! ... آری ... شفاعت می کند