ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همه تسبیح به دستند به تسبیحاتش
همه تفسیر به دستند پى آیاتش
باطنش جاى خودش ، ظاهر او هم سِر است
ما تماماً همه محویم ، تماماً ماتش
فاطمه عبد خدا هست ولى رب من است
کافرم گر نتوانم بکنم اثباتش
چه کسى دیده که از عرش کسى برگردد
ز آن همه جلوه فقط سیب شود سوغاتش
می رسیدند به هم تا که على و زهرا
رو به رو می شد ؛ در اصل على با ذاتش
" عابدان سر به بر اندر طمع روضه ی خلد
عاشقان جان به کف اندر طلب مرضاتش " *
دور تا دور قدش را وسط کوچه ى شهر
می گرفتند ملائک پى تشریفاتش
آن نمازى که در آن صحبتى از فاطمه نیست
صاحبش را برساند به جهنم ... آتش
حرم فاطمه با خاک نجف باید ساخت
وقف زهراست نجف با همه ى ذرّاتش
در زدن یا نزدن فرق ندارد اینجا
نیست وابسته ى سائل کرم بالذاتش
مهر خانوم برایش به دو عالم کافى ست
هر که باشد پى جبران شدن مافاتش
آن فلانى و فلانى و فلانى سه بت اند
لعنت شیعه به " عزى " به " هبل " به " لات "ش
* از جناب شهریار