ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نگاه دشت خیره سوی نیزه
چه غوغایی شده پهلوی نیزه
فدای چشم های بیقرارت
نگاهی کن به من از روی نیزه
نگاهت دارد اعجاز مسیحا
قیامت می کند صحرا به صحرا
بخوان قرآن به روی نیزه و بعد
ببین تازه مسلمان های خود را
نه فریاد و نه شیون حرف می زد
شبیه روز، روشن حرف می زد
چه از خورشید می فهمد مگر شام؟
نگاهت با دل من حرف می زد