ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رمیده ایم بیا و شکار کن ما را
به نوکری خودت اختیار کن ما را
به پای آبله دار پیادگان حرم
بیا به کشتی عشقت سوار کن ما را
اگر چه چشمه ی اشک است چشم نوکرتان
به پای کوه غمت آبشار کن ما را
دو چشم اگر که بگریند ، تیغه ی دو لبند
به حرمت پدرت ذوالفقار کن ما را
عوض نمی شوم الا به کیمیای نگاه
چنان زهیر ، به عشقت دچار کن ما را
قسم به موی سپید حبیب ، شاه غریب !
شهید راه محبت دوبار کن ما را
اگر به درد خودت هم نخورد این دل سنگ
ببر مدینه و سنگ مزار کن ما را
به " مجلسی " که در آن از " بِحار " می خوانیم
به اذن مادرت ابر بهار کن ما را
مگر نه این که سرت دست نیزه دار افتاد
بیا و ملعبه ی نیزه دار کن ما را