ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کلیم اگردعاکند، بى تو دعا نمى شود
مسیح اگر دوا دهد، بى تو دوا نمى شود
اگر جدایى افتد میان جسم وجان من
قسم به جان تودلم، از تو جدا نمى شود
گریه اگر کنم همى، بهر تو گریه مى کنم
ورنه زدیده ام عبث اشک رها نمى شود
گِرد حرم دویده ام، صفا ومروه دیده ام
هیچ کجا براى من کرب وبلا نمى شود
کسى که گشتِ گرد تو، گرد گنه نمى رود
پیرو خط کربلا، اهل خطا نمى شود
عمر گذشت و وا نشد، راه زیارتت به من
حاجت این شکسته دل، چرا روا نمى شود
جز سر غرقه خون تو که شد چراغ قافله
رأس بریده بر کسى، راهنما نمى شود
اى بدن تو غرقه خون ، وى سر و روت لاله گون
با چه خضاب کرده اى، خون که حنا نمى شود
کرببلا و کوفه شد، سخت به عترتت ولى
هیچ کجا به سختى، شام بلا نمى شود
چوب به دست قاتلت سوخت و گفت این سخن
جاى سر بریده در، طشت طلا نمى شود
سوز درون میثمت، بوده شرارى از غمت
ورنه ز شعرش این چنین، شور به پا نمى شود