ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فاتح شامم و باز آمدم از شام، حسین
کردهام فتح تو را بر همه اعلام، حسین
ذوالفقار سخنم معجزۀ حیدر داشت
فتح شد با نفس حیدریام شام، حسین
نالۀ کودک تو کاخ ستم را لرزاند
گر چه در گوشۀ ویرانه شد آرام، حسین
به طواف حرم محترمت گردیده
جامۀ ماتم ما حلّۀ احرام، حسین
در طواف سر خونین تو خواندیم نماز
مُهر ما بود فقط سنگ لب بام، حسین
باورت بود که در حال اسیری ببرند
دختر فاطمه را در ملاء عام، حسین
لعنة الله علی آل زیادٍ و زیاد
که ز خون تو گرفتند همه کام، حسین
هدیه بردند سر پاک تو را بهر یزید
تا بگیرند پی قتل تو انعام، حسین
باورت بود که در شام بلا دخترکت
بر روی خاک گذارد سر بی شام، حسین
آتشی بر جگر سوختۀ «میثم» زن
که بسوزد ز غمت در همه ایام، حسین