ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نـام احـد کـه نام خداوند سرمـد است
میمی بر آن اضافه شده، اسم احمد است
آدم کـه گشت توبـه او نـزد حـق قبول
از فیـض«یا حمیدُ بحق محمـد» است
بـا دیـدن جمـال تـو خوبـان دهـر را
در دل امیـد بـاغ جنـان داشتن بد است
دست تو ظرف رحمت بی انتهای هوست
هر چه خدا به خلق ببخشد، از این ید است
مقصود باغ و لاله و حور و قصور نیست
اهـل بهشت را سـر کوی تو مقصد است
پیش از هبـوط آدم و حـوا بـه خط نور
دست خدا نـوشت: محمّد مؤیـد است
ذکـر خـدا و ذکـر ملک تـا قیام حشر
پیوسته بر شمـا صلـوات مجـدد است
بـر سـر در بهشت و جهنـم نـوشته ند
بغض تو نار و مهر تو خُلد مُخَلّد است
تفسیـر یـک حدیـث ز میم دهـان تو
بالله نیـاز مـن به هـزاران مجلّـد است
گفتم بــه بــزم قـرب الهـی قدم نهم
دیدم که نغمه صلواتت خوش آمد است