ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نازنین حالا که دیدی حرف ؛ حرف ناز شد
جان به لب کردی مرا تا که لبانت باز شد
دست بردم زیر جسمت تا در آغوشت کشم
ناگهان دادم در آمد برملا این راز شد
بس که جسمت ارباً اربا گشته زیر ضربه ها
تا کمی دادم تکانت پیکر از هم باز شد
حالت ترکیب جسمت شد علی در فاطمه
در شکاف فرق و پهلو بغضشان ابراز شد
زیر دست و پای دشمن دنده های تو شکست
هر چه آمد بر سرت از کوچه ها آغاز شد
یک فزع کردی تمام صورتم را خون گرفت
هر چه آمد بر سرم با یک نفس احراز شد
می شود از زخم هایت لشکر دشمن شمرد
باز کن بال و پرت را لحظه ی پرواز شد
ای مسیحا مرده بودم پای جسم پاره ات
حرمت گیسوی زینب بود تا اعجاز شد