ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گاهی غزل بخوانم و گاهی غزل شوم
گاهی به تکه پاره ای از دل بدل شوم
گاهی که صحبت از لب لعل تو می کنم
انگار که تعارف جامی عسل شوم
جانم غزال تیر نگاه نجیب توست
بی تو چگونه کشته ی تیر اجل شوم
بی مهر تو محلی از اعراب نیستم
وقتی نگاه می کنی اهل محل شوم
گفتی ز طول سجده مقرب شوی به حشر
بگذار تا حدیث تو را فی المثل شوم
در لحظه ی خطیر حماسه مرا بخوان
ورنه به مکر زهد و ریا معتزل شوم
قالوا بلای ما به تو، تنها الست نیست
روزی هزار بار چو روز ازل شوم
گفتند بی بها که بهشتی نمی شوم
من هم دعا کنید که اهل عمل شوم
حالا که مست باده ی ناب پیمبرم
باید موحدانه کنم وصف دلبرم
ای اشهدت گواه خدا، لاشریک له
چون تو ترانه ی دل ما لا شریک له
تو آمدی و بندگی آغاز شد چه خوب
با تو شروع شد همه جا لا شریک له
عالم خبر ز خلقت یکدانه ی تو شد
تا بشنود ندای تو را لا شریک له
ابلیس از فریب شما نا امید ماند
وقتی که گفت ارض و سما لا شریک له
کسری ز اقتدار قدومت فرو نشست
وز چارده ستون ولا، لا شریک له
بت ها صدای پای تو را تا شناختند
عابد شدند پیش تو با لا شریک له
ای بت شکن! به قصر دل ما سری بزن
کسری بریز و خیمه ی پیغمبری بزن
ای برگزیده در دو سرا مصطفی تویی
قبل از قدیم هم شجر مرتضی تویی
ای پرتو ائمة الاطیاب، نور تو
روح مطهر همه ی اولیا تویی
عالم به خاطر تو فقط آفریده شد
تاج سر اباالحسن مجتبی تویی
نور نبوت تو امامت به بار داد
یعنی که علت و سبب هل اتا تویی
تبریک هر رسول اولوالعزم با تو گفت:
بعد سلام: سید ما انبیاء تویی
بر شأن تو خلیل خدا غبطه می خورد
در ملک حق یگانه حبیب خدا تویی
ای قسط و عدل، موهبت دین حضرتت
سرمایه ی محبت آل عبا تویی
هرگز بلند مرتبه تر از تو کس نشد
السابقون تر از همه ی ازکیا تویی
امر تو شد مطاع جمیع فرشتگان
دارنده ی شرافت ارض و سما تویی
وقتی برای کرب و بلا گریه می کنی
انگار از ازل به غم کربلا تویی
ما را ظهور تو ز جهالت نجات داد
آری صدای گرم تو ما را حیات داد
بی تو خدا به خلق بشارت نمی دهد
کس را سوی بهشت بشارت نمی دهد
تا تو شفیع امّت مرحومه می شوی
دوزخ به شیعه ی تو حرارت نمی دهد
این جا محبّ تو به بلا مبتلا شود
عقبا به امّت تو مرارت نمی دهد
هر بنده ای که زیر لوایت بزرگ شد
دیگر مقام خود به حقارت نمی دهد
ای حاصل تمامی اصلاب شامخه
بی تو خدا لباس طهارت نمی دهد
ای آفتاب، ذرّه ای از روشنای تو
رویت مرا مجال نظارت نمی دهد
وجه خدا که قرص جمال محمّدی ست
هر دیده را که فیض زیارت نمی دهد
خُلق خوشت که اسوه ی رفتارها شده
حتّی به خصم، حق جسارت نمی دهد
ای دل دخیل گنبد خضرا ببند باز
پرواز کن به وادی نام آور حجاز
ای شیوه ی خدایی تو فوق کارها
وی سیره ی الهی تو تا دیارها
چون تو کسی حدیث ولایت نخوانده است
حرف تو بهترین سخن روزگارها
هرگز حجاب مانع تو با خدا نبود
موسی کجا، تکلم لیل و نهارها
عالم حیات یافت ز تو چشمه ی بقا
وز اشک توست گریه ی شب زنده دارها
میلاد تو که پرده ی ظلمت کنار زد
شد کعبه پرده دار شما پرده دارها
پاکیزه تر ز گوهر نابت نیامده
ای معتبر ز تو همه ی اعتبارها
پاییز از تبرّی تو خشک می شود
سبز از تولّی تو شود نوبهارها
بنت الوهب که واسطه ی اهل بیت توست
جان داد از صلابتتان شهریارها
دنیا شبانه روز مدار اذان توست
نام تو پنج نوبه رسد از منارها
احکام دین معطّل اگر ماند بعد تو
از بس رسید آل تو را ناگوارها
در هر بلا به راه ولا امتحان شدی
لعنت به قاتل تو و هیزم بیارها
باید بساط نافله ای دست و پا کنیم
باید امیر قافله ای را صدا کنیم
ای سینه ی تو حافظ گنجینه ی علی
تنها تویی مباشر دیرینه ی علی
قرآن فقط به سینه ی تو می کند نزول
گنج ولایت است فقط سینه ی علی
تنها نه با علی که دلش با تو هم نبود
هر کس که داشت در دل خود کینه ی علی
تو با نمک تری اگر از یوسف نبی
روی جمال توست به آیینه ی علی
کوثر عطیّه ای ست به خلق عظیم تو
بلکه هدیه ای به طمأنینه ی علی
معراج توست لیلة الاسرای فاطمه
وآن شب نشینی است به دوشینه ی علی
شایسته ی حکومت ناب محمّدی ست
آل علی و دولت و کابینه ی علی
روز ظهور مهدی موعود نسل تو
یوم الحسین باشد و آدینه ی علی
مِی می زنم ز باده ی دلبر شبانه روز
دم می زنم ز احمد و حیدر شبانه روز