ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای کوی تو، کعبه ی خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای پایه منبرت فراتر
از کرسی هفت چرخ اختر
تا نام ز ماه و مهر بوده است
خاک در تو ، سپهر بوده است
گفته است خرد، بس آفرینت
صد ها چو «هشام»، خوشه چینت
گردش، ز فلک، اشاره از تو
استاد خرد، «زراره» از تو
چون «مومن طاق» از تو آموخت
لب بر لب هر چه مدعی دوخت
اندیشه هر آن چه بود مجمل
بشنید مفصل از «مُفضّل»
گر طالع «بُختری» خجسته است
در حلقه ی درس تو نشسته است
کی مکتب تو، نظیر دارد؟
صدها چو «ابوبصیر» دارد
تا مشعل علم، «جابر» افروخت
بس نکته، خرد که از وی آموخت
شد شهره به دهر، مذهب تو
«حمران» و «ابان» و مکتب تو
فانی نه، که جاودانه ای تو
دریایی و بیکرانه ای تو
...
ای مذهب تو شهید پرور
ای مکتب تو «مفید» پرور