ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مخزن سِرّ خدا را چو عدو سینه شکست
آه برخاست بر افلاک که ، آیینه شکست !
این همان آینه ی غیب نمای ازلی ست
که در او شعشعه ی نور نبیّ است و ولی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مخزن سِرّ خدا را چو عدو سینه شکست
آه برخاست بر افلاک که ، آیینه شکست !
این همان آینه ی غیب نمای ازلی ست
که در او شعشعه ی نور نبیّ است و ولی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آنـچـه از مـن خواسـتـی بـا کاروان آورده ام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام
از در و دیـوار عـالـم فـتــنـه می بـاریـد و من
بـی پـنـاهـان را بـدیـن دارالامــان آورده ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای کوی تو، کعبه ی خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
ای پایه منبرت فراتر
از کرسی هفت چرخ اختر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آن شب که بود فرصت سبز دعا فقط
گل کرد در قنوت شما، ربّنا فقط
باریده بود عشق به صحرا و می وزید
عطر زلال نافله از خیمه ها، فقط