ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مخزن سِرّ خدا را چو عدو سینه شکست
آه برخاست بر افلاک که ، آیینه شکست !
این همان آینه ی غیب نمای ازلی ست
که در او شعشعه ی نور نبیّ است و ولی ست
این همان سینه ی سیناست که در وادی طور
صد چو موسی اَرِنی گو نپذیرد به حضور
این همان طور تجلی ست که هنگام شهود
بر رخ عارف سالک درِ اشراق گشود
حیف و صد حیف ! که این آینه را بشکستند
درِ اشراق و تجَلّی به رخ ما ، بستند
کاش آن دم که عدو مرکب کین را میراند
قلب هستی به همان دم ز طپیدن ، میماند
نوبت دبدبه ی دشمن بد اختر بود
که عدو ، دایه ی دلسوزتر از مادر بود !