ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چون بر او خصم قسم خورده ی دین ، راه گرفت
بانگ برداشت مؤذّن که : رخ ماه گرفت !
چشم هستی نگران است که این واقعه چیست ؟!
وان که دامن زده بر آتش این فاجعه کیست ؟!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چون بر او خصم قسم خورده ی دین ، راه گرفت
بانگ برداشت مؤذّن که : رخ ماه گرفت !
چشم هستی نگران است که این واقعه چیست ؟!
وان که دامن زده بر آتش این فاجعه کیست ؟!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا عقیق است و تا یمن باقی ست
رگه هایی ز خون من ، باقی ست !
خون من ، این زلال جاری سرخ
در دل لعل ، موج زن باقی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز کن بر روى من آغوش جان را اى بقیع
تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع
خاکى اما برتر از افلاک دارى جایگاه
در تو مى بینم شکوهِ آسمان را اى بقیع
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رفتی و زینب تو می ماند
خط تو ، مکتب تو می ماند
بر کف زینب ، این زبان علی
رشته ی مطلب تو ، می ماند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مبادا باغبانی در بهاران
خزانِ نخل بارآور ببیند
مبادا در بهار زندگانی
که نخلی ، چیده برگ و بر ببیند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باغ از یک سو در آتش ، خرمن گل یک طرف
غنچه ى نشکفته یک سو ، دامن گل یک طرف
مى زند آتش به جان بلبل حسرت نصیب
غارت گلچین ز یک سو ، چیدن گل یک طرف
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چنان در آتش کین سوخت گلچین ، خرمن گل را
که از بلبل ربود آرام و از دل ها تحمّل را
مدینه ! باغبان را گو به باغ گل چه مى آیى
که مى بندند پیش دیده ى گل ، بال بلبل را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مخزن سِرّ خدا را چو عدو سینه شکست
آه برخاست بر افلاک که ، آیینه شکست !
این همان آینه ی غیب نمای ازلی ست
که در او شعشعه ی نور نبیّ است و ولی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آنـچـه از مـن خواسـتـی بـا کاروان آورده ام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام
از در و دیـوار عـالـم فـتــنـه می بـاریـد و من
بـی پـنـاهـان را بـدیـن دارالامــان آورده ام