ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قدم می زد تو میدون ، مثلِ یه شیر بیشه
واسه علی اکبر ، حریف پیدا نمی شه
سپاه شام و کوفه ، نقشه هاشون بر آبه
آخه علی اکبر ، نوه ی بوترابه
از هیبت و غرورش ، کوفیا یکّه خوردن
پیش علی تو میدون ، بدجوری کم آوردن
صدای ضربِ تیغش ، کوبنده مثلِ تندر
ملائکه می ترسن ، میگن علی یواش تر
دشمن شده هراسون ، پا به فرار میذاره
دستِ علی اکبر ، انگاری ذوالفقاره
یه تار مویِ اکبر ، به لشگری می ارزه
زمین به زیرِ پاهاش ، ببین چطور می لرزه
لشکرو داد فراری ، با شمشیر برنده
این صحنه ها رو زینب ، می بینه و می خنده
چه گرد و خاکی کرده ، تنهایی بین اعداء
تو آسمون پیچیده ، نعره های یا زهرا
یک تنه مثلِ حیدر ، خدایی کرده غوغا
شمشیر می زد با گریه ، فقط به عشق زهرا
ضربه می زد به دشمن ، بدون انعطافی
می زد به جای سیلی ، می زد واسه تلافی