ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همه مجذوب یک خبر بودند
بی قرار پیامبر بودند
همه در انتظار لحظۀ ناب
جذب اخبار معتبر بودند
دور تا دور بیت عبدالله
دشمن و دوست در گذر بودند
مکّه انگار نور باران بود
همه حیران آن سحر بودند
دلربایی ترین شب عالم
همه آفاق مفتخر بودند
نوریان و موحدان مسرور
ناریان سخت ، بد نظر بودند
نوریان جمعی از بنی هاشم
ناریان پیروان شر بودند
پاسی از شب گذشته بود امّا
همه مبهوت یکدگر بودند
خبر آمد که آمده احمد
همه مشتاق این پسر بودند
که تواند که وصف او گوید
مادحانی که خود قمر بودند
عَجَز الواصفونَ عن صفتک
ما عرفناکَ حق معرفتک
آمد از امر حق رسول مبین
تا نمایان شود حقیقت دین
همه ادیان وحی اِسلامند
همۀ انبیا رسولِ امین
همگی آمدند تا گویند
جز ولای علی نباشد دین
همه دارند این ولایت را
هر نبی قدرِ فقرِ خود مسکین
در اولوالعزم ها مقرّبتر
هر چقدر از علی کند تمکین
خاتم الانبیا شد از این رو
که فزونتر ولایتش تضمین
مردِ معراج و لیلة الاسرا
اوست والشمس و الضحی و التین
برگزیدش خدا به اوج مقام
مصطفی شد در آسمان و زمین
و خَلَقناهُ اَحسنُ التقویم
فَجَعلناهُ فی قرارِ مکین
عجَزَ الواصفون عن صفتک
ما عرفناک حق معرفتک
آسمان را مه جلی احمد
کهکشان را سینجلی احمد
عاشقان خالصانه می گفتند
حضرت والی الولی احمد
آری آری محمد است امّا
هم گِل مرتضی علی احمد
آنکه دارد ز قبل خلقتِ خویش
بر زبانش علی علی احمد
شجر واحدی که از ریشه
با علی داشت همدلی احمد
خود رسولِ ولایت علی است
از همان روز اوّلی احمد
چون ((اَلَستُ بِربّکُم)) بشنید
گفت بر امرِ حق بلی احمد
ملکوت نبی همان علی است
هر دو یک گوهرند ، علی ، احمد
دیده وا کرد چون بر این عالم
گفت بی وقفه یا علی احمد
عجَزَ الواصفون عن صفتک
ما عرفناک حق معرفتک
به خداوندِ خالق یکتا
کوثر از صلب مصطفی پیدا
امتداد حدیث قدسیِ اوست:
همه عالم بخاطر زهرا
این شناسندۀ علی به جهان...
خود علی را شناخته تنها
جُمِعَ الشمس و القمر یعنی:
الحسن و الحسین را مولا
هل اَتا سورۀ خصوصی اوست
اِنَّ هذا جزاءَ مشکورا
سِرّ او درک سورۀ اسراء
شاهدِ قاب قوسِ اَو اَدنی
اوست معنای تام جاء الحق
زهق الباطلش همه اعدا
شافع روز حسرتِ امّت
صاحبِ عالمین و ما فیها
شیعه آئینه دار آل رسول
اوست آئینه دار فطرت ما
او بما راه بندگی آموخت
از طریق دوازده آقا
مذهب از اوست مکتب از او نیز
جعفر صادق آیتی ، او را
او شفابخش سینۀ پر درد
ما بلا دیدگان جام بلا
او شراب طهورِ تشنه لبان
ما عطش دیدگان عاشورا
او برای حسین می میرد
وز پی مجتباست بی پروا
با همان خُلق و خوی زیبایش
می پرستد حسین را گویا
گاهِ صحبت ز اُسوۀ حَسنه
او مجسم شود به دیدۀ ما
به قیامش مقابل ظالم
به قعودش به سجدگاه خدا
همه هستی برابرش به سلام
همه در کار مهدی اش به دعا
آید آن زادۀ رسول الله
در پی انتقام آل عبا
منتقم انتقم بیا که شود
جان ما فرش زیر پات بیا