ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نه جسارت نمی کنم اما ، گاه من را خطاب کن بانو
چیزی از دیگران نمی خواهم ، تو مرا انتخاب کن بانو
در کنار تو قطره ام اما ، تو مرا رهسپار دریا کن
در کنار تو ذره ام اما ، تو مرا آفتاب کن بانو
دل به هر سو که می رود بسته است ، دیگر از دست خویش هم خسته است
دارد این گونه می رود از دست ، آه قدری شتاب کن بانو
به گمانم که خسته ای از من ، خسته ای دل شکسته ای از من
وای اگر که تو را می آزارد ، خب دلم را جواب کن بانو
مانده ام بین رفتن و ماندن ، رفتن و مبتلای غیر شدن
ماندن و عاقبت به خیر شدن ، تو خودت انتخاب کن بانو
منم و اشک و خواهشی دیگر ، روز سخت شفاعت و محشر
تو گنه کار اگر کم آوردی ، روی من هم حساب کن بانو