ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آفتاب غرور ایلت را
با نگاهت به جنگ شب بردی
زخم های جمل دهان وا کرد
تا که نام " علی " به لب بردی
تا که حرف علی وسط آمد
تازه شد داغ نهروانی ها
دشنه در دست ، در کمین بودند
فتنه ها ، کینه ها ، تبانی ها
مکر صفین نقشه ای رو کرد
تا دوباره سقیفه بُرد کند
لشکر کوفه کوچه ای وا کرد
تا علی را دوباره خُرد کند
کوفه از خشکی لبت دانست
مست صهبای کوثری هستی
نیزه از عمد زد به پهلویت !
چون که فهمید مادری هستی
پیش چشمان باغبان ؛ پاییز
تبرش را به جان تاک انداخت
قد و بالای دیدنی ات را
چشم شور عرب به خاک انداخت