ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برسان زود جوانان حرم را عباس
که بیارند به خیمه پسرم را عباس
دسترنجِ همه ی عمر مرا باد تکاند
جمع کن روی عبایم ثمرم را عباس
به زمین می زندم ... ،داغ جوان سنگین است
پس بگیر از دو طرف زیر پرم را عباس
زخم تیری که قرار است نصیب تو شود
کاش می دوخت به هم چشم ترم را عباس ....
.... تا نمی دیدم از این سوی به آن سوی زمین
پخش کردند تمام جگرم را عباس
زانویم تا شده اما به تو پشتم گرم است
نشکند کاش بلایی کمرم را عباس
اکبرم رفت تو هم گر بروی از دستم
پس به کی بسپرم این اهل حرم را عباس
بعد آن دیر نباشد که ببیند زینب
پنجه ای چنگ زده موی سرم را عباس