متن شعر در ادامه ی مطلب
یاس غمم و شکوه ای از درد ندارم
در شاخه به جز برگ گل زرد ندارم
آسمان لبریز اندوه و غم است
چشمه ی دل جایگاه شبنم است
آتشی بر جان دل برپا شده
شعله ور در ماتم زهرا شده
گشته دل ماتمکده در این محن
در عزای محسن و مام حسن
لب گشایم عالمی محزون شود
کاسه ی چشم همه پرخون شود
از کجا گویم که جان بر لب رسید
وقت خانه داری زینب رسید
درد من از این سینه ی مجروح نباشد
دردم همه این است که همدم ندارم
پیش روی باغبان گل چیده شد
غنچه در دامان گل رنجیده شد
درب جنت را زکین آتش زدند
با لگد بهر ملاقات آمدند
هستی و جان علی را سوختند
غنچه را با لاله بر هم دوختند
بشکسته پر و بال من غمزده اما غم نیست
جز درد غریبی علی درد ندارم
شد نگین از حلقه ی عالم جدا
بسته شد دستان آن شیر خدا
پشت در آیینه ی حیدر شکست
نقش غم بر جان مولا نقش بست
فاطمه از پیش حیدر پر کشید
ساغر رنج و بلا را سر کشید
بر لب مولا نشست این زمزمه
شد فدایی ولایت فاطمه
خیلی ممنون از نوحه بسیاااااارزیباتون