ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
به خواب سخت فرو رفته پای همت من
وگرنه اسم کسی از قلم نیفتاده
به غیر کار ندارم به خویش می گویم
چرا هنوز به ابروت خم نیفتاده
بقیع شاهد زنده، شبیه سامرا
که اتفاق از این دست، کم نیفتاده
بماند اینکه به آن قوم رحم کرده حسین
هنوز سفره ی شاه از کرم نیفتاده
بماند اینکه چه خمپاره ها که آمده است
ولی به حرمت او در حرم نیفتاده
گذار پوست به دباغخانه می افتد
هنوز کار به دست عجم نیفتاده
اگر که پرچم عباس روی گنبد رفت
سه ساله خواست بگوید علم نیفتاده
سه ساله خواست بگوید که دختر علی است
هنوز قیمت تیغ دو دم نیفتاده
برای دختر مولا سپر گذاشته اند
علی اکبر و عباس سر گذاشته اند