ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوباره ضربه ی سیلی نشست بر رویی
به تازیانه کشیدند باز، بازویی
اگر چه هیچ دری وا نشد، ولی آن روز
به جای میخ به نیزه زدند، پهلویی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوباره ضربه ی سیلی نشست بر رویی
به تازیانه کشیدند باز، بازویی
اگر چه هیچ دری وا نشد، ولی آن روز
به جای میخ به نیزه زدند، پهلویی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نمیدانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم
به هر جایی که رو کردم فقط روی تو را دیدم
تو را در مثنوی، در نی، تو را در های و هو، در هی
تو را در بند بند نالههای بیصدا دیدم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به بام بر شده ام از سپیده ی تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم
اذان به وقت گلویی که قطعه قطعه غزل شد
غزل غزل شده ام تا قصیده ی تو بگویم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آن کشته که بردند به یغما کفنش را
تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را
خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش
آن نیزه که می برد سر بی بدنش را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در طواف بدنت هر چه که عریان خوشتر
بال بریان شده و سینه سوزان خوشتر
گر به گودال ملاقات بیاید بوسه
پاره رگ تر شدن و حنجر گریان خوشتر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مبهوتم از نظاره ی تشت طلای تو
این جا چرا کشیده شده ماجرای تو
تا این که جای بهتر از این جا مکان کنی
دامن گرفته اند یتیمان برای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر نیزه تکیه دادی تنهاتر از همیشه
با چهره خماری زیباتر از همیشه
بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش
اما زمین دل ها صحراتر از همیشه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این بار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد