ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ذکر خیر تو شد و فطرست اینجا آمد
نوکری گفت حسین ، حال دلم جا آمد
باز هم بوی خوش تربت اعلی آمد
رفت در دست تو این دست که بالا آمد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ذکر خیر تو شد و فطرست اینجا آمد
نوکری گفت حسین ، حال دلم جا آمد
باز هم بوی خوش تربت اعلی آمد
رفت در دست تو این دست که بالا آمد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من و حال و هوای فاطمیه
زنده هستم برای فاطمیه
روز اول نوشت حضرت حق
نام من را گدای فاطمیه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خوبان روزگار مسلمان زینبند
دیوانه ی حسین و پریشان زینبند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
حتما کنیز و پیر غلامان زینبند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غمگین تر از پاییزم و ابر بهارم
از من گرفته کربلا دار و ندارم
ماندم تک و تنها در این شهر مدینه
رفته است دیگر دلخوشی از روزگارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز روزی ما غم است آقا
اشک با دیده محرم است آقا
فرصت گریه با امام زمان
باز امشب فراهم است آقا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای گل سر سبد طایفه ی آقاها
ای بزرگ همه بی مثل و همتاها
هرکسی دیده تو را مست شد و خانه خراب
تشنه ی دیدن تو میکده ها صهباها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز دنیا پیاله باران شد
تا خدا پر کشیدن آسان شد
آمد از ره، پدر بزرگ رضا
دل ما راهی خراسان شد