ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غمگین تر از پاییزم و ابر بهارم
از من گرفته کربلا دار و ندارم
ماندم تک و تنها در این شهر مدینه
رفته است دیگر دلخوشی از روزگارم
قلب زمین و آسمان ها تا قیامت
می سوزد از این گریه ی یعقوب وارم
خواب از دو چشم بی قرار من گرفته
نیزه نشینیِ همه ایل و تبارم
بزم شراب و خیزران ، اشک سکینه
سی سال ، از این غصه ها شب زنده دارم
سی سال این پیراهن خونیِ بابا
برده تمام صبرِ قلبِ بی قرارم
سوغاتیِ ویرانه ی دلگیر شام است
لرزیدن در لحظه های احتضارم
تنها به جرم گریه بر سالار زینب
روزی بدون سایبان گردد مزارم