خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بقیع» ثبت شده است

014

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم

پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم

این بال ها شبیه وبالند ، ابترند

وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم

مسافر کربلا

007

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


جنگ با زهر چون که تن به تن است

اثرش مستقیم بر بدن است

زهر در واقع اولین اثرش

روی هر فرد ، خشکی دهن است

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


هر نفس هوهوی تیغت سبقت از طوفان گرفت

محتضر از عطر نان سفره ی تو جان گرفت

گندم ری هم برای توست ، نه فرزند سعد

این چنین عبدالعظیمت خانه در تهران گرفت

مسافر کربلا

001

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید

فقط به خاطر خشنودی خدا بخشید

از ابتدا پدرش فکر ما گداها بود

که سفره ی کرمش را به مجتبی بخشید

مسافر کربلا

009

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


انقطاع تو زِ هر سوز و گدازت پیدا

فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا

سر سجاده ی تو گوشه ای از عرش خداست

سیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


رسم کریم هاست غم یار می خورند

در عمر خویش غصه ی بسیار می خوردند 

راز نگفته دردلشان موج میزند

از دوست زهر و طعنه زاغیار می خورند 

مسافر کربلا

004

جهت دریافت کامل مراسم " شب بیست و هشتم صفر هیات بین الحرمین " به ادامه ی مطلب مراجعه نمایید 


مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


زهر اشکی شد و کانون دعا را سوزاند

بند بند من افتاده ز پا را سوزاند 

آسمان تار شد و جرعه ی آبی این زهر

پاره های جگر غرق بلا را سوزاند 

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


غمگین تر از پاییزم و ابر بهارم

از من گرفته کربلا دار و ندارم

ماندم تک و تنها در این شهر مدینه

رفته است دیگر دلخوشی از روزگارم

مسافر کربلا

003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ذکر مصیبت می‌کند : الشام الشام

تا یاد غربت می‌کند : الشام الشام


منزل به منزل درد و داغ و بی کسی را

یک جا روایت می‌کند : الشام الشام

مسافر کربلا

002

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


هر صبح و ظهر و شام و سحر ضجه میزنی 

همراه اشک و سوز جگر ضجه میزنی 

سجاد خانواده ای و وقت نافله 

بر آخرین نماز پدر ضجه میزنی 

مسافر کربلا
001
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

 بغضش شکست زخم دلش بی حساب شد

سجاده اش معطرِ با اشک ناب شد

او سید البکاء حسینیه ی خداست

گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است

آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است 

به خودش روی زمین مثل پدر می پیچد

از همین صحنه ، غم زهر و جگر معلوم است 

مسافر کربلا

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


آمدم در پناه چشمانت

زائر هفت آسمان باشم

باقر علمِ آل پیغمبر

آمدم در کلاستان باشم

 

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


باز روزی ما غم است آقا

اشک با دیده محرم است آقا

فرصت گریه با امام زمان

باز امشب فراهم است آقا

مسافر کربلا

008

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


گر چـه امشب پـیـکـرم می سوزد از زهـر جفا

خـوب شـد ، راحـت شـدم از غصّه هــای کــربـلا

روضـه خــوانِ کــربـلا و مـــادرم زهـــرا شـدم

سوخـتــم از مــاجـــرای پـهـلـوی خـیــر النـســا

مسافر کربلا

006

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود

رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود

تمام خاطره ی کودکی این آقا

پر از حضور غریب گلو و خنجر بود

مسافر کربلا

 

005

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


در میان قنوت چشمانم

عکس یک قبر خاکی افتاده

سنگ غربت شکسته بغضم را

دیده ام  صبر خود ز کف داده

مسافر کربلا

004

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


نگاه کودکی ات دیده بود قافله را

تمام دلهره ها را ، تمام فاصله را

هزار بار بمیرم برات ، می خواهم

دوباره زنده کنم خاطرات قافله را

مسافر کربلا

003

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دلی شکسته و چشمی ز گریه ، تر دارم

گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم

اگر چه ماه محرم خزان شدم اما

همیشه چند دهه روضه در صفر دارم

مسافر کربلا

002

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


عــاقبت آه کشیــدم نفس آخـر را

نفس سوخته از خاطره ای پرپر را

روضه خوانی مرا گرم نمودی امشب

روضه ی آن همه گل ، آن همه نیلوفر را

مسافر کربلا

001

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود

عطر سیب و اقاقیا می داد

روزهای خوشش دگرگون شد

گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد

 

مسافر کربلا

 

011

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود

غریب شهرِ خودش نه ، غریب عالم بود

چقدر روضه ی کرب و بلا به پا می داشت !

به روی سر در خانه همیشه پرچم بود !

مسافر کربلا

012

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


کشید بند طناب و شما زمین خوردی

شبیه مادرتان بی هوا زمین خوردی

 تمام آینه ها ناگهان ترک خوردند

 مگر چه قدر شما با صدا زمین خوردی؟

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما