ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلی شکسته و چشمی ز گریه ، تر دارم
گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم
اگر چه ماه محرم خزان شدم اما
همیشه چند دهه روضه در صفر دارم
همه ز مرگ پدر ارث می برند و من
بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم
هشام ! زخم دلم که برای حالا نیست
من از غروب دهم زخم بر جگر دارم
زمانه دست ز قلب شکسته ام بردار
من از بریدن رأسش خودم خبر دارم
به یاد ساقی لب تشنه ی امام شهید
میان قاب دلم عکسی از قمر دارم
اگر چه قصه ی من مال سال ها پیش است
همیشه یک سر بر نیزه در نظر دارم
غروب کرببلا زخم های سختی داشت
ولی ز شام بلا زخم بیشتر دارم!
از این که بودم و اصغر ز نیزه می افتاد
غرور له شده و آه شعله ور دارم
دلم گرفته از اینکه نشد در آن ایام
ز روی دست رقیه طناب بردارم