ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است
آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است
به خودش روی زمین مثل پدر می پیچد
از همین صحنه ، غم زهر و جگر معلوم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز روزی ما غم است آقا
اشک با دیده محرم است آقا
فرصت گریه با امام زمان
باز امشب فراهم است آقا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گر چـه امشب پـیـکـرم می سوزد از زهـر جفا
خـوب شـد ، راحـت شـدم از غصّه هــای کــربـلا
روضـه خــوانِ کــربـلا و مـــادرم زهـــرا شـدم
سوخـتــم از مــاجـــرای پـهـلـوی خـیــر النـســا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود
رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود
تمام خاطره ی کودکی این آقا
پر از حضور غریب گلو و خنجر بود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در میان قنوت چشمانم
عکس یک قبر خاکی افتاده
سنگ غربت شکسته بغضم را
دیده ام صبر خود ز کف داده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را
تمام دلهره ها را ، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات ، می خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلی شکسته و چشمی ز گریه ، تر دارم
گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم
اگر چه ماه محرم خزان شدم اما
همیشه چند دهه روضه در صفر دارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عــاقبت آه کشیــدم نفس آخـر را
نفس سوخته از خاطره ای پرپر را
روضه خوانی مرا گرم نمودی امشب
روضه ی آن همه گل ، آن همه نیلوفر را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود
عطر سیب و اقاقیا می داد
روزهای خوشش دگرگون شد
گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد