ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قلب غریب همسفرت درد می کند
این روزها که بال و پرت درد می کند
ریحانه پیش پای علی کم بلند شو
پهلوی مانده بین درت درد می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قلب غریب همسفرت درد می کند
این روزها که بال و پرت درد می کند
ریحانه پیش پای علی کم بلند شو
پهلوی مانده بین درت درد می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اهل همین حوالی ام ، از شهر سیب ها
چشم انتظار، مثل تمام غریب ها
این سال ها بدون تو از دست رفته ام
از دست روزگار فراز و نشیب ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بعد از تو آفتاب به دردی نمی خورد
شب های ماهتاب به دردی نمی خورد
وقتی تو تشنه ماندی ، از آن روز تا ابد
دجله ، فرات ، آب به دردی نمی خورد