ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قلب غریب همسفرت درد می کند
این روزها که بال و پرت درد می کند
ریحانه پیش پای علی کم بلند شو
پهلوی مانده بین درت درد می کند
اصلاً تکان نخور که به یک جا به جایی ات
جسم نحیف و مختصرت درد می کند
این دستمال بسته به پیشانی تو چیست ؟
معلوم می شود که سرت درد می کند
دیدم خودم به چشم خودم بارهای بار
جارو که می کشی کمرت درد می کند
بس است درد بازو و پهلو و سینه ات
گریه نکن که چشم ترت درد می کند
سیلی زدند بر تو ولی بس که غیرتی است
انگار صورت پسرت درد می کند