ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که جبریل نیستم بانو
از تو گفتن برای من سخت است
کار هر کس نبود کار تو بود
مادر فاطمه شدن سخت است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که جبریل نیستم بانو
از تو گفتن برای من سخت است
کار هر کس نبود کار تو بود
مادر فاطمه شدن سخت است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از قرائن این چنین پیداست در را دیده است
ما شنیدیم ، او ولیکن چل نفر را دیده است
قبل ضربت خوردن مولا و شاید قبل تر
بارها در کوچه ها داغ پدر را دیده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از آن چه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند
باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند
گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود
حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رضا نشست و به معصومه اش نگاه انداخت
چنان که چشمه ی ذوق مرا به راه انداخت
خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را
به نام فاطمه آورده است زینب را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
داشت آن روز زمین قصه ای از سر می خواند
قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند
رخ مولود چنان با رخ مادر می خواند
که پدر زیر لبی سوره ی کوثر می خواند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
چون که بانوی کلابیه پسر آورده
چشم وا کن ، پدر خاک قمر آورده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می نویسم سر خط نام خداوندِ رضا
شعر امروز بپرداز به لبخند رضا
آن که با آمدنش آمده محشر چه کسی ست ؟
از تو در آل نبی با برکت تر چه کسی ست ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوباره آمده ام تا به من بها بدهی
مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی
گره به کار من افتاده اِی کلید بهشت
خدا کند که به من فرصت دعا بدهی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از خدا آمده ام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کرب و بلا برگردم؟
می روم پشت سرم آب مریز ای مادر
وطن مادری آنجاست ، چرا برگردم؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
به خواب سخت فرو رفته پای همت من
وگرنه اسم کسی از قلم نیفتاده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پای مرا به مجلس آقا کشید و رفت
دیوانه ای که از قفس آخر پرید و رفت
دلگیر بود، طعنه ی ما را شنید و رفت
شکر خدا که فاطمه او را خرید و رفت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا کی به تو از دور سلامی برسانم
از تو خبری نیست برادر نگرانم
در می زند اینبار کسی...از هیجانم...
شاید که تو برگشته ای ، ای پاره جانم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از سرِ ناقه ی غم شیشه ی صبر افتاده
همه دیدند که زینب سر قبر افتاده
چشم او در اثر حادثه کم سو شده است
کمرش خم شده و دست به زانو شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با دست بسته هست ولی دست بسته نیست
گر چه سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست