ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آن شب قدر که این تازه براتش دادند
فرصت درک دعای عرفاتش دادند
گفت از : " نون و قسم بر قلم و آنچه نوشت "
جوهر و لیقه و اوراق و دواتش دادند
تا که بنشیند و از کرببلا و بنویسد ...
از مسیحی که در آن دشت حیاتش دادند
وزن سرگیجه گرفت و ز عروض آبادت
فعلاتُن فعلاتُن فعلاتش دادند
" مِن عَسَل " نام تو " أحلی " و به چشمم آقا ...
شوری اشک که نه شاخه نباتش دادند
" مَن رَکِب " با تو " نَجَی " هر که " تَخَلّف " نابود
نوح را در بر این عرشه ثباتش دادند
آدم از فضل شما گفت " قَدیمَ الإحسان "
تا پذیرفته شود آن " کلماتش " دادند
چوب از آن روز که شد مَحرم لب های تو سوخت
هر که شد مَحرم دل بیشتر آتش دادند
روز اوّل که پدید آمدم از نور حسین
جرعه آبی به من از آب فراتش دادند